. کافیست دلت بهار باشد
 
از اشک تو سبز می شود خار
 
از خنده ات آب می شود برف
 
در دشت تو لانه می کند سار
 
بهــارنام د‌ختر خــد‌است
 
لم یلد‌ و لم … د‌رست ولــی حساب این جد‌است!
 
بـــهار را ببین چگونه از خود می تــکانَد برگ های فرسوده را
 
تو هم جوانه ای بزن ســبز شـــو بـهـار ادامه ی لبخندهای تو خواهد بود…
 
باید راهی پیدا کنم مردم باور کنند
 
بهار در دستان خودشان انتظار شکوفه کردن دارد.
 
نوبهار آمد و گل سرزده،
 
چون عارض یارای گل تازه،
 
مبارک به تو این تازه بهار .
 
اين هفت سین را برايتان آرزومندم :
 
سایه خدا
 
سفیدی بخت
 
سلامتی سیب
 
سرخی برای دلها
 
سعادت و خوشبختی
 
سکه های حلال
 
سرسبزی زندگیتون.
 
زندگی حسِ قشنگیست که در تنگ بلورماهیِ قرمـزِ عیدانه به آن میخندد
 
نوشته شده در یک شنبه 28 بهمن 1397برچسب:,ساعت 20:58 توسط معصومه بال افکنده| |


خداي من يکسال گذشت هرچه کردم ديدي و بخشيدي،

 

هراسان شدم، پناهم دادي

  

پي تقديري نيکو پرسان مي گشتم شب قدر مرا خواندي به سرخواني

 

پر از عشقت تا طلوع آفتاب گريستم و دستانم به سويت بلند.

 

 قلم رحمتت بر صحيفه تقديرم خواست که بنگارد :

 

تقدير نيکوي را هيهات با شروع صبحش کور کورانه تقدير ديگري را

 

جستجو کردم چهار فصل و دوازده ماه “يکسال”چه مي گويم؟

 

سالها گذشت… ده… بيست… سي…هرچه کردم ديدي

 

هرچه عفو کردينديدم چگونه است که رهايم نمي کني؟

 

چگونه است که از من نا اميد نمي شوي؟

 

خداي من، آواي ملکوتي يا مقلب القلوب و الابصار مي آيد

 

تو باز هم مرا مي خواني که بخوانمت

 

و اين منم با حسرت سالهاي رفته يا مدبر اليل والنهار

 

اين منم با هزاران اميد به سال پيش رو يا محول الحول و الاحوال

 

التماس مرا بشنوحول حالنا آرزويم اين است…

 

الي احسن الحال بوي خوش تحويل مي آيد ...

نوشته شده در یک شنبه 28 بهمن 1397برچسب:,ساعت 20:38 توسط معصومه بال افکنده| |

صفحه قبل 1 صفحه بعد

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com